اشعار فروغ فرخزاد


اشعار فروغ فرخزاد

نگهی گمشده در پرده رؤیائی دور
پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال

اشعار فروغ فرخزاد

چه ره آورد سفر دارم … ای مایه عمر؟
دیدگانس همه از شوق درون پر آشوب

اشعار فروغ فرخزاد

لب گرمی که بر آن خفته به امید و نیاز
بوسه ای داغتر از بوسه خورشید جنوب

اشعار فروغ فرخزاد

ای بسا در پی آن هدیه که زیبنده تست
در دل کوچه و بازار شدم سرگردان

اشعار فروغ فرخزاد

عاقبت رفتم و گفتم که ترا هدیه کنم
پیکری را که در آن شعله کشد شوق نهان

اشعار فروغ فرخزاد

چو در آئینه نگه کردم، دیدم افسوس
جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشید

اشعار فروغ فرخزاد

دست بر دامن خورشید زدم تا بر من
عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشید

اشعار فروغ فرخزاد

حالیا … این منم این آتش جانسوز منم
ای امید دل دیوانه اندوه نواز

اشعار فروغ فرخزاد

بازوان را بگشا تا که عیانت سازم
چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز
اشعار فروغ فرخزاد